کویِ تو

ساخت وبلاگ
  سلامرمضانتان مبارك. مستدام. پرخير.حالا بعد يك عمر دوري همه از اين شهر متروك؛ چه بدانم كه مانده و كه نه. براي دل خودم مينويسم. و البته سلام و ارادت هميشه و دوباره به گاه و بي گاه خوانده و ناخوانده هايِ غريب و آشنا.يادم باشد حساب علي و محمد و ايمان و محمدحسين و سعيدها از حساب باقي دنيا جداست. يادم باشد حالا در اين تنگايي كه نفس ميكشم؛ همانقدر خدا دارم؛ كه در فراخنايِ نبوده. يادم باشد من آدمِ سفر هستم. نيامده ام بمانم. بعدچقدرها مجموعه شعرهايِ بد و بدردنخور خونده ام اين روزها. اين هم يادم باشد.يادم باشد رمان و داستن خوبي هم نخوانده ام. بيشترش؛ ادا و اطوار است. ديگراينكه متاسفم كه در بساط سياست مملكتمان؛ انگار دعوا بر سرِ اين نيست كه چه كسي راست-تر مي گويد؛ بلكه حرف سرِ اين است كه چه كسي كمتر دروغ ميگويد. يا حتي؛ بدبينانه ترش اينكه؛ چه كسي "قشنگ"تر دروغ مي گويد. يادم باشد اين رختِ كهنه و آلوده را؛ هرچه بيرون تر بايد كشيد. يادم باشدبر قوم و قبيله ي ما؛ مبادا سالِ بي باراني بگذرد. به قيمت خونِ "گرگ"ي حتي. يادم باشد محرمِ اين حرف؛ منم و رفيق و صاحب ماجرا.               1)محض دلِ شيشه سنگ را خواهي بستوحشيگريِ پلنگ را خواهي بستصلح تو به قامت جهان مي آيددست و دهن تفنگ را خواهي بست                               2)تنهايي را به به هاي و هوي ات بسپارگوشِ كر را به گفت و گوي ات بسپارگهواره ي كوچكي مهيا كن و بعدموسايِ مرا به نيل موي ات بسپار     غمگين چو پاييزم، از من بگذر... حرفی به روایتِ گرگ (عبدالله نظری) در 12:18 | موضوع: • لینک ثابت&n کویِ تو...ادامه مطلب
ما را در سایت کویِ تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kuyeto بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:06

سلامآن روزها ما همه وبلاگ­نویس بودیم. اما آنقدر سکوهای دیگر مجازی جذاب بودند و آنقدر بلاگفا بازی درآورد، که همه کوچ کردیم. حالا هیچکس اینجا نیست. می­دانم. اما برای آنکه روزی یادم نرود، برای آنکه سندی باشد در آینده، برای ارجاع، باید برخی حرف­هایم را قلمی کنم. همۀ آن سکوهای جذاب که این روزها همه به هر ترتیبی سوارش هستند، برای این حقیر در دسترس نیست. اینجا مانده فقط. پس همین جا چند کلمه، خاطرِ خود را تسلی میدهم و بس.1- من کارگرزاده ام. از کودکی علیه قدرت تربیت دیده­ام. اعتراض در حال و هوای زیستنم رسمیت داشت. رفته­رفته در نوجوانی و جوانی برای این رسمیت، تئوری­هایی نیز دست­وپا کردم. حالا با سری بالا به عنوان یک طغیان­گر شناخته می­شوم. کسی که بارها هزینه­های سنگین بابت ایستادگی بر سرِ حرفِ حقی که شناخته، پرداخت کرده است. این را اطرافیانم به خوبی می­دانند.از وجه دیگر، آن کارگر-مسلک بودنم من را همیشه در طرفِ جبهۀ مردم قرار می­دهد. حتی اگر بقین داشته باشم مردم اشتباه می­کنند، خودم را در طرف مردم می­بینم. اصلا مردم حق دارند اشتباه کنند، به آقا-بالاسر نیاز دارند؟2- طرف مردم ایستادنم، کمک نمی­کند که حق و راه درست را نبینم و فریاد نزنم. من در صفِ اینکه آنچه مردم می­خواهند را باید در دسترس ایشان قرار داد، کنار مردم ایستاده­ام. اما در عین حال با سری افراشته اعلام می­کنم که آنچه مردم، کم یا زیاد، طرفدارش هستند، لزوما خواستۀ تعالی­بخش یا موردِ تایید علاق و تحلیل­های من نیست. این متناقض­نما را باید خیلی بیشتر توضیح داد. حالا و در این زمانۀ سرعت، انگار فهمیدن این حرف کار چندان ساده­ای نباشد.3- علیه خشونت هستم. آنها که من را می­شناسند، خاصه در کار، شمایل مردی خشن را در سر دارند. اما خشونتی که تق کویِ تو...ادامه مطلب
ما را در سایت کویِ تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kuyeto بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:06

سلامنامه ها خیلی مهم اند. در رمان نویسی، یک شیوۀ قدیمی و هنوز معتبر، رمان نامه نگارانه است. گذشته از این، بسیاری از مجموعه نامه های دوطرفه واقعی نیز در قالب کتاب منتشر شده اند. نامه نوشتن و پاسخ گرفتن. و سرودن شعر با عنایت به مخاطبی خاص که شاعر است، و پاسخ شنیدن در همان قالب. طنز و جدی اش هم موجود است.من و مهدی قربانیان هم در روزهای دانشجویی، یکبار با رباعی برای هم شعر نوشتیم. یادم نیست کی شروع کرد. اما خاطرم هست که کار به جاهای باریک کشید. شوخی میکردیم. اما شوخی شوخی داشتیم فحش نثار هم میکردیم. حالا و بعد از بوق سال از عمرِ بی ثمر، باز هم کارمان به نامه نگاری رسیده است. اینبار تلخ و جدی. و به میانجیگری نثر.ماجرا این است که به رغم قرابت ها و صمیمیت ها، ما دو فرق اساسی داریم. دومیش سیاست است. اصلا فهم ما از این ماجرا زمین تا آسمان متفاوت است. من به انقلاب اسلامی ایران عشق میورزم و مهدی نفرت. من جمهوری اسلامی را به رغم تمام ایرادات فنی اش همچنان قبول دارم و مهدی نه. خب، حالا چه شده؟ حالا و در آستانۀ انقلابی دیگر و خیزشی دیگر و یوم اللهی دیگر، من یا سکوت میکنم، یا روضه خوان شهیدان این طرفی ام، یا تحلیل های اینورکی بلغور میکنم، و مهدی در طرف دیگر ایستاده.شاید بپرسید اینهمه وقت و عمر، مگر نه اینکه همیشه همین بوده؟ عرض میکنم که تقریبا بله. حالا شاید وقت هایی بوده که من کمی متمایل به نظرات او بودم و اوقاتی هم بوده که او به حرف های من نزدیک تر بوده. اما اینبار، مهدی معتقد دیگر نمیشود وسط بازی کرد. دیگر نمیشود مثل من بود! نمیشود ایرادات فنی جمهوری اسلامی ایران را دید و داد زد، اما همچنان موافق ادامه حیات این حکومت بود. حالا مهدی عقیده دارد که دیگر زمان دو-دوزه-بازی کردن نیست. میگوید ی کویِ تو...ادامه مطلب
ما را در سایت کویِ تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kuyeto بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:06